شناخت اهل بیت

 يکي ديگر از مکانهاي شگفت انگيز آسماني، بيت المعمور بود.

بيت المعمور کجاست؟

بيت المعمور، خانه اي است در آسمان و در مقابل کعبه که فرشتگان، آن را با عبادت خويش معمور و آباد مي کنند. هر روز هفتاد هزار فرشته وارد اين خانه مي شوند و هرگز از آن بيرون نمي آيند.

پيامبر به اتفاق جبرئيل وارد اين مکان شده و دو رکعت نماز خواند.

وقتي پيامبر از بيت المعمور بيرون آمد، دو نهر را در مقابل خويش ديد، هر کدام از نهرها نام جداگانه اي داشتند:

نهر کوثر و نهر رحمت.

پيامبر از نهر کوثر آب آشاميد و در نهر رحمت، خويشتن را شست و شو داد و سپس به بهشت وارد شد.

 

در ابتداي ورود به بهشت، پيامبر خانه هاي خودش و اهل بيتش را مي ديد و خاک بهشت، عطرش را که از مشک معطرتر بود، به مشام رسول خدا رساند ...

بعد، درخت طوبي نظر پيامبر را به خودش جلب کرد؛ درختي که شاخه هاي نرم و نازکش با برگهايي سپيد و معطر، در تمام بهشت منتشر گشته بود و خانه اي در بهشت نبود، مگر اينکه شاخه اي از درخت طوبي در آن آويخته بود.

چشم پيامبر به تماشاي ديگر مناظر دل انگيز بهشت مشغول شد:

اين بهشت، با هواي پاک و لطيف و ملايمش؛ و نوري که در پرتو درخشش آن، همه ي چيزها، درخشان، ديدني و شفاف و چشمگير به نظر مي آيد؛

چمنزاري يکدست، که همچون فرشي بافته شده از مخمل سبز و نرم، زير پاي انسان گسترده شده است؛

گلهايي که رنگارنگ و بي نهايت زيبا هستند و چشم نوازترين گلهاي دنيايي، در برابرشان از خار، پست تر مي نماياند؛

تنوع گياهان، چشمه ساران، آبگيرها، کوهها و تپه ها و فراواني نعمت ها از خوردني و آشاميدني و ...

عطر در هم آميخته ي گلهايي که با نوازش هر نسيم، جان بخش تر و گوناگون با چند لحظه ي قبل خودشان، به مشام آدمي مي ريزند؛

آبشارهايي که به سان پرده اي از حرير، پيشاني هر کوهي را شسته و فرو مي ريزند؛

هياهو و قیل و قال پرنده هاي بهشتي که با صدها قلم هنرمندانه، هر يک به رنگي خيره کننده و تماشايي، درآمده اند و با آواز دلنوازشان، نغمه هايي از بهترين و زيباترين آوازها را سر داده اند و ...

در اين بهشت، اگر خوش فکرترين آدمها  و با سليقه ترين هنرمندان هم جمع شوند، از وصف يک زيبايي آن نيز عاجز هستند، و بهشت، هزاران هزار زيبايي دارد.

درخت طوبي از زيباترين و شگفت ترين پديده هاي بهشت است.

حيف است که پيامبر (ص) به بهشت قدم بگذارد و از آن، بي خوشه چيني عبور کند.

او، خاتم پيامبران است؛ کسي است که سلسله ي وحي  رسالت با او کامل شده و خاتمه مي يابد؛

او، داراي بهترين اخلاق و حسن خلق است؛

او، رحمت بر عالميان است؛ و بايد که از رحمت الهي بهره مند شود و آن را براي انسانهايي که در زمين هستند، به سوغات ببرد.

سوغات!

سوغات بهشتي پيامبر چيست؟ ...

جبرئيل، رسول خدا را نزديک درخت طوبي برد.

 

شاخه اي از درخت که ميوه ي فراوان بر خود داشت، سر خم کرد و در برابر نگاه پيامبر ايستاد.

جبرئيل، ميوه اي چيد و آن را به پيامبر داد.

پيامبر، آن را به دهان گذاشت و ذره ذره، طعمش را مکيد.

حيف است؛ حيف که انسان پس از خوردن چنين ميوه اي، چيز ديگري بخورد و مزه اش را از بين ببرد.

طعم و بوي ميوه ي بهشتي به گونه اي بود که چنين احساس و انديشه اي را به رسول خدا منتقل ساخت.

بعد از پايان اين سفر، ميوه ي بهشتي در بدن رسول خدا به نطفه اي تبديل شد و از همان نطفه بود که فاطمه (س) پديد آمد؛ فاطمه، نشانه اي از موهبت بهشتي پروردگار در زمين.

معراج را پاياني است؛ اين سفر آسماني نيز، به انتها خواهد رسيد. اما ياد و خاطره ي بهشت، هيچ گاه از ذهن و انديشه ي پيامبر زوده نخواهد شد.

بي گمان، او بارها و بارها ياد و خاطره ي اين شب را در فکر و انديشه اش زنده مي سازد. مخصوصاً وقتي ياد بهشت برايش زنده مي شود ...، بايد به نشانه اي از بهشت که در زمين وجود دارد، روي آورد و بوي بهشت را از او به مشام جان بکشد.

اصحاب و ياران رسول خدا، شاهد بودند که پيامبر هر گاه فاطمه (س) را مي ديد، او را مي بوسيد و مي بوييد.

بي گمان در دل و چشم پيامبر (ص)، هيچ کس محبوبتر و عزيزتر از فاطمه نبود.

چرا؟

آيا پيامبر تنها و تنها به خاطر اينکه فاطمه (س) دخترش بود، آن همه دلبستگي به او داشت؟

آيا پيامبر فقط به خاطر پاکدامني و خداجويي فاطمه (س) شيفته ي او گشته بود؟

نه؛ پيامبر، دختران ديگري هم داشت که آنها نيز پاکدامن و خداجو بودند؛ ولي هيچ کدام به اندازه هاي فاطمه (س) در چشم او محبوب نبودند.

پس چرا رسول خدا آن همه به فاطمه (س) علاقه نشان مي داد؟

فاطمه (س)، تنها انساني بود که بر خاک مي زيست، اما از بهشت بود.


وقتي به پيامبر اعتراض مي کردند که چرا با فاطمه (س) چنين رفتاري دارد، پاسخ مي داد:

- هر گاه مشتاق بوي بهشت مي شوم، فاطمه را مي بويم و مي بوسم.

و براي فاطمه، بايد گوهري برابر پيدا مي شد که شده بود. پيامبر، در معراج خويش، آن گوهر را شناخت.

در همان شب اسرار آميز و در ميان آسمانها، ناگاه صدايي شنيده شد، که آشناي گوش پيامبر بود؛ صدايي شبيه به لحن پسرعمويش علي (ع)!

کيست او؟!

علي؟!

نه؛ علي نبود که سخن مي گفت؛ پروردگار بود؛ اما با لحن علي با پيامبرش گفت و گو مي کرد. خدا نيز علي را دوست مي داشت و مي دانست که پيامبرش چه علاقه اي به علي (ع) دارد و در اين شب که عزيزترين ميهمان را به سوي خويش فراخوانده بود، اراده کرده بود تا به لحن علي (ع)، با پيامبر حرف بزند:

- پروردگار تو، من مي باشم و تو نيز بنده شايسته ي من هستي.

پس مرا عبادت کن و توکل بر من بنما؛ زيرا تو همچون نور من در ميان بندگانم مي باشي و حجت من بر تمام آفردگانم هستي.

اي محمد! هر کس از تو پيروي کند، وارد بهشت من مي شود و کسي که با تو مخالفت ورزد، گرفتار آتش غضب من خواهد شد.

اي محمد! بعد از تو، دوازده نفر از اوصياي تو را قرار دادم که اول آنها علي بن ابيطالب و آخر آنها مهدي است، که تمام آنها از نسل علي مي باشند.

سپس خداوند پرسيد:

- آيا مي خواهي اسامي آنها را زيارت کني؟

محمد (ص)، جواب داد:

- آري.

و بي گمان، هيچ نوشته اي در آن شب پر ماجرا و سفر مقدسش، بيشتر از ديدن آن اسامي، او را خوشحال نمي کرد.

 

 

از سوي پروردگار ندا آمد:

- به ساق عرشم نگاه کن.

و پيامبر (ص) نگاه کرد: اسامي علي (ع) و فرزندان او، بر عرش الهي ثبت و ضبط شده بود.

خداوند فرمود:

به عزت و جلالم سوگند که توسط صاحبان اين اسامي که اوصياي تو مي باشند، دين خود را در عالم ظاهر مي کنم و نام خود را به واسطه ي آنها در عالم، بلند و پر آوازه مي سازم، و زمين را توسط آخرين آنها از دشمنانم پاک مي گردانم و او (مهدي) را مسلط بر مشرق و مغرب زمين مي گردانم.

 

ادامه در قسمت یازدهم ..

 







برچسب ها :
<-TagName->